شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

fereshteh

+ شخصي نزد حلاج اومد و گفت من سالها ثروتم رو جمع کردم که به عربستان برم و خدا رو زيارت کنم در راه که مي رفتم به روستايي رسيدم که به خاطر جنگ ويران شده بود مردم زخمي بودن و سر پناهي نداشتند مقداري از ثروتم را خرج ساختن سرپناه و دارو براي مردم کردم به روستاي ديگري رسيدم کودکان يتيم و گرسنه را ديدم با باقي مانده ثروتم براي انها غذا تهيه کردم به روستاي ديگري رسيدم جواني را ديدم زير درخت نشسته بود
fereshteh
93/7/24
fereshteh
تنها و غمگين پرسيدم چرا ناراحتي گفت دختري که دوسش دارم پدرش گفته دخترش را به کسي ميدهد که اسب داشته باشد من اسبم را به او دادم به خود امدم ديدم ديگر هيچ چيز ندارم از ادامه دادن راه منصرف شدم و به شهرم بازگشتم وبا نارحتي به حلاج گفت من بعد از اين همه سال انتظار نتوانستم خدا را زيارت کنم
fereshteh
و حلاج به او گفت تو خدا را زيارت کردي خدا سرپناهي نداشت تو براي خدا سر پناه ساختي خدا زخمي بود تو خدا را درمان کردي خدا گرسنه بود تو خدا را سير کردي خدا تنها و غمگين بود تو خدا را از تنهايي در اوردي و حلاج در پايان گفت خداي حقيقي در هيچ کشوري و بر هيچ زياني زنداني نيست خدا ياري رساندن به انسانهاست
fereshteh
*علت مخالفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟*
fereshteh
ممنونممممممم
fereshteh
کاملا موافقم
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top